سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کوله پشتی من

صفحه خانگی پارسی یار درباره

ترمز خدا

اتوبوس می‌آید.وهوا بس نا جوانمردانه گرم شده است…هرچه هم به بالا سرت نگاه می کنی هیچ فرجی نمی‏شود!خدا پارتی بازی تو کارش نیست!

دیگر کسی حواسش به صف و نوبت نیست!شاید هم نمی‌خواهد که باشد!!!

یعنی ته صفی‌ها به نفعشان است که هواسشان به هیچ چیز نباشد!

اتوبوس که‏می‌آید،فقط صندلی‏ها مهم می‏شوند.فقط صندلی.واین یعنی‏اینکه‏هرچی هم بخواهی سانتی‏مانتال باشی،جواب نمی دهد.

نمی دانم جدیداً‌این چه صیغه ای است که لاستیک یدک اتوبوسها در خود اتوبوس است؟!برای من البته بد نشد.                         

خودم را همان گوشه جا می کنم و برعکس حرکت اتوبوس می‌ایستم!این طوری راحت تر است.هم برای من و هم برای بقیه؟!؟!؟

اتوبوس خصوصی است.واین یعنی اینکه تا روی پله‌های اتوبوس هم مسافر باید بایستد.چون هر مسافر به اندازه 100 تومان ارزش دارد!!!!هیچ وقت فکر نمی کردم قیمت رشوه در مملکتمان این قدر پایین بیاید.فقط 80 تومان بیشتر!

کافیست 80 تومان بیشتر بدهی،تا هر جا که ایستاده ای،اتوبوس جلوی پایت ترمز بزندوهرجاهم‏که‏خواستی پیادهات کند.و این همه مسافر…می شوند عین سیب زمینی... .و البت، دور از جان شما ندارد .چون شما آن موقع هنوز مسافر نشدید!

و فکر اینجایش را هم بکن که اگر  همین تو!این 80 تومان بیشتر را ندهی، یا یادت برود!اتوبوس به خاطرت می‏ایستد،همه ی‏مسافرین را معطل می‏کند،راننده اش از ماشین پیاده می‏شود می‏بگوید:هی…فلانی…پولت!
واقعاًکه خجالت دارد …ندارد؟

چه می خواستم  بگویم و چه شد!زیاده جسارت شد…

بعدازچندمتری‏که‏جلو می‌رود،ترمزبد‏جوری‏می کند،که‏اگر آن‏لاستیک‏یدک‏نبود،قطعاً‌من هم‏به‏جلو‏پرتاپ‏می‏شدم‏.در اتوبوس‏بد‏جوری‏ولوله‏افتاده.

 چقدر خوب!

وتنها در آن موقعیت من می توانم به این قضیه این قدر خوب نگاه کنم!به خاطر همین لاستیک یدک!و دوباره رودست خودم.از خدا...

چون همه حداقل یک چیزشان شده و کمترینش له کرده پای آدم کناریشان بود.

واگر همان ترمز نبود،مردم،هیچ وقت به هم لبخند نمی زدند،هیچ وقت به بغل دستیشان نگاه نمی کردند که دستش درد گرفته،

هیچ وقت آدمی خم نمی شد تا به کسی که کنارش است کمک کند که جزوه هایش را بردارد….

هیچ وقت هیچ کسی به هیچ کس توجه نمی کرد…هیچ وقت می توانی حتا لحظه‏ای، آنرا تصور کنی؟

گاهی خدا هم ترمز می زند برایمان!یک زلزله می شود همان ترمز خدا!اولش کلی ناسزاست و تنها آن کسی که، به یک چیزی تکیه کرده آن (مثل لاستیک یدک!)این موقع می تواند این قدر خوب و قشنگ، به همه چیز نگاه کند!

و خدا ترمز می زندتا به کناریت نگاه کنی ،لبخند بزنی و حتا حالش را بپرسی.فقط همین

فکر نمی کنم مرض داشته باشیم که خدا بخواهد برایمان ترمز بزند،بیا خودمان از امروز برای خودمان ترمز بزنیم.قطعاًفرق می کنیم و فرق‏می کند.

 

 پی‏نوشت1:شعر آزادی سامی یوسف را آهنگ وبلاگ گذاشته ام.متن آن هم در پیوندهای روزانه است.خواستید هم گوش دهید و هم بخوانید.

می دانید که اصل در وبلاگ نویسی و کلاً‏اینترنت،کلیک است.پس از خودت دریغ نکن!

پی نوشت 2:داریم می رویم مشهد.ان شاء الله.به عادت پارسال هرکس دعای خصوصی،ویژه ،مخصوص دارد بگوید.اگر دعای زیر خاکی هم دارید در بیاورید.همه جوره‏اش قبول می‏کنیم.اینجا دیگر مقدار ندارد.هزینه‏ی حمل بار هم مجانی است.

بین خودمان بماند ول یبار اضافه هم قبول می کنیم!دعابرای کار خیر!بدون خیرو خلاصه...بیاید که اتمام حجت است ها... .

نگید نگفتیم ها....! شاید برایتان ،وسیله ی گشایش شویم! .

پی‏نوشت3:اینجا کلاً‏پی نوشته مهجور مانده بود.دلم برایش سوخت و یک دستی(ایهام را دارید دیگه....هم یک،دستی و هم یک دستی!تراوشات را داشته باشید ....) برایش زدم بالا تا کارش در وبلاگ ما هم راه افتد.

پیوندهای روزانه هم همین طور.کلاً‏جدید شده.دوست دارم که دوست داشته باشید یک نگاهی به آن بیندازید