عزيزم....
منم دلم تنگ شده ...
کي فکرش رو مي کرد 5 سال از نشستن پشت صندلي هايي که حالا برامون حسرت شده گذشته باشه...
کوتاه رسا حس روزهايي اين چنيني رو رسوندي...
ياد روزهاي خودم افتادم...
اشکم رو در آوردي
تبريک شديد
حالا حالاها مونده بدوني چ روزهاي خوبي در انتظارته
ياد اون حديث مولا افتادم:شيعتنا خُلقوا مِن طينتنا...
انشالا که مادام تحت عنايت خاصه شان باشه اين فينگيلي بزرگ
با خاله ي عزيزش!...:)