وبلاگ :
كوله پشتي من
يادداشت :
ماجراهاي من و...
نظرات :
3
خصوصي ،
24
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
شبنم
هر وقت دلم خيلي ميگيره هر وقت حالم خيلي بد ميشه يه كوله پشتي سبز رو بر ميدارم يه چادر مشكي توش يه كم آذوقه و چهار ساعت ميشينم تو يه اتوبوس و ميرم قم! ميرم خونه يه خانم كه حرفهامو ميشنوه گريه هامو ميبينه و الحق كه پذيراييش حرف نداره. نزديكترين جايي كه به ضريح پيدا كنم مي ايستم نگاهش ميكنم يه هو خودش دستمو ميگيره با سيل جمعيت ميكشه به سمت ضريح . ميچسبم به ضريح حالا گريه نكن كي گريه كن. وقتي دلم وا شد خودش دوباره با جمعيت ميفرستم ته صف! و باور كن تا وقتي كه تو قم مهمونم حضورش اونقدر محسوسه كه ديگه دلم نميخواد برگردم!