سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کوله پشتی من

صفحه خانگی پارسی یار درباره

پدربزرگ..

دلم بدجوری هوایتان را کرده...

مگر رسم نیست بزرگتر ها سالی یک بار خانه شان دعوت می کنند؟سال نو شده است.مرا دعوت نمی کنید؟

بعد چند سالی، پدر بزرگم را دیدم...آن وقت می خواهی بهانه دیدنش را نگیرم؟

می خواهم بیایم خانه ات.دلم تنگت شده.دیگر دارد یک سالی می شود که موقع قنوتم،خانه ات را و قبله ام را نمی بینم

می خواهم بار دیگر لمست کنم.می خواهم داد بزنم کی گفته خدا را نمی شود دید؟

پی نوشت:این روزها که سرماخوردگی جزئی سراغم آمده، تا ماسک می زنم ،بوی ماسک توی دماغم می پیچد،

یاد پرواز مدینه مان می افتم.وقتی که دیگر چند دقیقه ای مانده بود تا رسیدنمان به مدینه،بعلت شیوع آنفولازا،

ما نیز ماسک زدیم...

این روزها همه چیز برایم آیه ای از تو دارد..

می فهمی؟