سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کوله پشتی من

صفحه خانگی پارسی یار درباره

نفس جنگی!

    نظر

میخواهم بخوابم

دراز میکشم، کمی جابه جا میشوم،دستانم را مشت می کنم و ملافه را تا زیر گلویم می آورم

یک نفس عمیییییییییییییییییییق

و چشمانم که حالا خیال بسته شدن دارند...

اصلاً حوصله خواندن آیه الکرسی را ندارم

زیر لب می گویم: غمت نباشد، ادبار قلب است دیگر!برای همه پیش می آید.تو هم یکی!

پس

به یک بسم الله بسنده می کنم.

به دقیقه نرسیده که "لوامه ام "از جا می پرد و شروع می کند به مواخذه...ذاتا کوتاه بیا نیست.میشناسمش

"خودم" فکر می کنم

می خواهم جوابش را بدهم

اول بادی به غبغب می اندازم و بعد با صدایی کلفت می گویم:

تو اگر "لوامه" بودی

می فهمیدی که ارزش بسم الله گفتن

خیلی خیلی خیلی...

بیشتر از این حرفهاست! و اگر به دیده معرفت بنگری، همه چیز را در همین بسم الله خواهی یافت.

"لوامه" ام ساکت میشود، سرش را کج می کند و بدجور زل می زند تو چشمانم...

من هم ساکت می شوم.اما زیر لب، طوری که "لوامه" نشوند می خوانم

الله لا اله الا هو الحی القیوم لا تاخذه سته و لا نوم....

اشاره: تمام ضمایر متکلم وحده را بخوانید "اماره"