سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کوله پشتی من

صفحه خانگی پارسی یار درباره

ذهن مشوش من!

    نظر

 

*این روزها زیاد گوش می کنم این را...که امیدوارم می کند به همه چیز! اول از همه زندگی...آخر از همه هم زندگی

از این سفره ها معجزه دور نیست...ببین دست دنیا تو دست منه..

دعا می کنم تا اجابت بشه...دعا می کنم چون دلم روشنه

 

* وقتی بهشان گفتم هوایم را داشته باشید و شبش خواب دیدم با یک رفیق سید دیگر رفته ام روضه منوره شان...

شیرینی اش هنوز زیر زبانم و گریه اش هنوز در چشمانم، هست!

 

* به رفیقی گفتم: خدا هیچ وقت خروجی محور نبوده! برایش مهم بوده که حرفش را بهت ثابت کند، حالا با آن خروجی مد نظر تو، یا بدون آن!

 

*امروز" یک خطی" و "زردک" در حد مرگ به جان هم افتاده بودند و گردن هم را گاز می گرفتند!

جدای از تنبیه بدنی! ، قهر، جدا کردن دو طرف دعوا و حصر خانگی کردن، حواس پرت کردن و الخ..

نخندید! ولی

"صحبت کردن" با اردکهایم بیشتر از همه جواب داد! این که گفتم از دستشان دلخورم و اصصلا انتظار نداشتم از این مسخره بازیا در بیارن..

(وقتی که تخمشان را هم خوردند، همین راهکار جواب داد+ بی محلی زیاااد)

حالا که 9 ماهی می گذرد از زمانی که پیشم هستند، یک ضرب المثل را به قطع می توانم بگویم غلط است

"آدم نیست که!حیوونه، نمی فهمه!"

اتفاقا اگر بهتان بر نمی خورد، عکسش، صادق است!:)

 

پ.ن: سلام!