سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کوله پشتی من

صفحه خانگی پارسی یار درباره

اخراجی‏ها...

سلام!

اول از همه سال نو همگی مبارک.

دوم اینکه چند روز پیش رفتیم و این فیلم اخراجی‌ها ی منتخب تماشاچیان رو هم دیدیم.و این است گزارش دیدن ما ! 

زنگ زدیم سینما کانون تا سانسهای فیلم رو بپرسیم.اون آقای اون طرف هم گفتند:1 3 5 7 9 11.5.وبه اضافه اینکه رزرو هم می‌ شود کرد.هماهنگ کردیم که عصری پاشیم بریم.و از اونجایی که ساعت نزدیک 5 بود،زنگ زدیم که آقا بشین و 4 تا بلیط نگه دار تا ما بیایم .اون آقا هم گفتند که چشم؛بدویید.حالا ما بدو و اون آقا منتظر ما که...اومدیم از در بریم تو که دیدیم چند تا آقای مامور و مثل همیشه معذور ! اونجا وایسادن و گفتن کجا؟ما هم که آخر هماهنگی بودیم،گفتیم که برای ما بلیط نگه داشتن  و ما قبلاً‌تماس گرفتیم  و اصلاً‌شما کی باشید    و چرا همتون وایسادید  و پس اون یکی... .اصلاً‌حرفای ما هیچ تاثیری نداشت.انگار که داشتیم برای سیب زمینی می‌گفتیم  و بلکه کمتر.دیپرتمون کردن بیرون .دیدیم بیرون زده ساعتهای نشان دادن فیلم اصلاً‌اینها نیست که....2 4 6 8 !!!!حالا همه رو سر من خراب شدن که هماهنگ کردنت این بود ؟؟؟

حالا بیا و ثابت کن که به تو یه چیز دیگه گفتن ! هیچی دیگه آخرش مجبور شدیم که یه ،یه ساعتی دور خودمون بچرخیم  تا ساعت 6 بشه.توی اون یه ساعت به دو نتیجه درباره اون آقاو رزرو بلیطهامون رسیدیم.یا مثل بقیه ادارات،اونی که اون پشت نشسته فقط یه نگهبان و ما رو سر کار می‌ذاره...که در این صورت ما می شیم این:  .یا اینکه اون شماره‌ای که به ما از سینما کانون دادن،شماره‌ی یه سینما کانون دیگه بوده .یعنی ممکنه هنوز اون آقاهه نشسته باشه و برای ما بلیط نگه داشته باشه؟؟؟ فیلم رو دیدیم و بعد نشستیم تو خونه به انتقادش!آنچه که می خوانید انتقادهایی است که الان بعد ازچند روز در ذهنم مونده .

 

1.فیلم اخراجی‌ها شاهکار نبود!بیشترش جو سازی بود!یعنی قبلش خیلی حرفش بود و مردم منتظر فیلم بودند شاید به خاطر اینکه اولین فیلم بلند دهنمکی بود.وگرنه نه کارگردانی چیز خاصی داشت و نه فیلم برداری و  .... .شاید بتوان گفت که جلوه‌های ویژه‌اش خیلی خوب در آمده و بود و آهنگ فیلم. و به قول یکی همان سیمرغ تماشاچیان بسش بود.

 

2.آقای دهنمکی جایی گفته بودند که من می‌خواستم خاطراتم را از جنگ بگویم!ولی حواسشان به این قسمت قضیه نبود که یهو نباید 1000 خاطره رو توی قصه انداخت که !اون وقت همه خاطره‌ها نصفه ول می شه .اونوقته که سیر تحوله بعضی‌ها مثل مجید سوزوکی رو فیلم نشون نمی‌ده و ما فقط می‌بینیم که یهوعوض شد؟!؟!؟!؟یعنی به نظر من کاملاً‌شانسی.تازه شانس هم نه!توی اون شرایط،معرفت و مرامی که اونها داشتند اقتضاش این بود که همچین کاری رو انجام بدن(اونجایی که مجید سوزوکی میره تو میدون مین تا مسیر باز بشه یا بعدش بزغاله(حیایی)ماسکش رو در میاره و روی صورت بچه می‌ذاره.)

 

3.از وقتی که این فیلم رو دیدیدو فهمیدید که چه کلاه بزرگی سرتون رفته تازه بقیه رو می بینید که بهتون تیکه می‌ندازن و این تیکه‌ها هموناییی که توی فیلم دیدیدو  شاید هم بعضاً‌خندیده باشید!چیزهایی که شما به اونها اعتقاد دارید رسماً‌شد جوک!

مثلاً‌یه جایی، این گروه می رن ثبت نام جبهه .بعدش بزغاله(امین حیایی)به داداش نرگس(که معشوقه‌ی همین مجید بوده)می‌گه که شما چرا نمی‌ری جبهه؟اونم می‌گه که توفیق نشده،وگرنه منم می‌رفتم.بزغاله می‌گه که پس بیشین تا توفیقت بیاد!

ببینید؛توفیق یه چیزیه که ما قبول داریم.حالا هر وقت این رو بگی‌ها... .(ببند بینیم! )

یا مثلاً‌یه جا،یکی از اینها بوده که روی ساعدش خالکوبی عکس یه زن رو کرده بوده.بعدش حاجی(شریفی نیا)بهش می‌گه این سور قبیحه چیه که روی دستت کشیدی؟اونم می‌گه که من پاکش می‌کنم،خدا خاکش کنه.خب،ما واقعاً‌در فقه سور قبیحه رو داریم و اینکه نماز با اون باطل است!ولی وقتی شما لحن تند حاجی رو.می‌بینید و بعد هم جمله عارفانه اون طرف رو،خودت  بگو طرف کی می شی؟؟

 

4.در مورد حجاب خانمها که هیچی نگم بهتره!(این اصطلاح بود ولی می گم)کلاً‌سه تا خانوم اصلی تو کل فیلم بود.یکی همین نرگس بود و یکی هم خواهر مجید سوزوکی (که از آنجاییی که در فیلم سازی ما این قانون وجود دارد که هر زن مجردی که در فیلم می‌آید حتماً‌باید یکی عاشقش باشد،بایرام ،اکبر عبدی هم عاشق این بود )زن سوم هم زن حاجی(شهره لرستانی) بود.اون نرگس و خواهر مجید که جلوی موهاش بیرون بودو از اول تا آخر فیلم عشوه می‌ریختن!(زن در این فیلم درست مثل عقاید مسیحیان در مورد زن است!)تازه،نرگس هم مثلاً‌بچه‌ی یه آدم موجه و خواهر شهید بود !!!!

این وسط فقط زن حاجی درست و  حسابی چادری بود.حاجی هم از اون آدمای تند مذهبی و خانمش یه نفر ترسو که از خداشه حاجی نره جبهه.حاجیی که وقتی می‌خواد اعزام بشه،با خودروی بیت المال میاد که روش زده استفاده شخصی ممنوع!همه چیز را نباید نشان داد که!مصداقی که شما می سازید،می‌شود مفهوم در ذهن بیننده!در صد آدم خوبهای فیلم به آدم بدها،مثل این بود که توی یه گردان (که100 نفرند) 8-7نفر اینجوری باشن!یعنی اینکه احتمالاً‌قشر مذهبی که الان پدر های ما هستند و رفتن جبهه،طبق حساب بقیه، حتماً‌اون آدم بدها هستند.نه مرتضی و یه روحانی!اینم خیلی واضحه!کسانی الان میان فیلم رو می بینن که یا آخرهای جنگ بچه بودن و یا اصلاً‌نبودن!این فیلم هم که از اولش با تیکه‌های ایناداره می‌خندونتت!پس تو طرف اینا میری و مخالف حاجی!

 

5.چیزی که می‌خواست دهنمکی نشون بده،با اطمینان می‌توانم بگویم که اکثریت نفهمیدند !این را می توان از انتخاب اخراجی‌ها کنار علی سنتوری فهمید!آخه کجای این فیلم به علی سنتوری می‌خورد که دوتاش شد برگزیده ؟؟؟من می‌گم ملت نمی‌فهمند!فقط می‌خندن.اصلاً‌یه جاهایی خنده هم نداشت ها...ولی چون لحن حرف زدن بزغاله قشنگ بود ،همه می‌خندیدن!درست بعدش می‌پرسیدی این چی گفتها؟نمی‌دونست! 

 

6.تازه اینها کسانی بودن که آخرهای سال 67(یعنی آخرهای جنگ)میرن جبهه.ولی با اون چیزی که ماپرسیدیم و می‏دونیم،اصلاً‌آخرهای جنگ این جور آدمها نمی‌رفتن که...اولاش اینطوری بوده.پس نتیجه فیلم چی میشه؟جنگ رو اینها تموم کردن  !!!!حالا همه‏ی اینها رو داشته باشید،به اضافه‏ی اینکه داره این فیلم در خارج اکران می‏شه !!!!

خیلی حرف مونده ولی دیگه از حوصله وبلاگ نویسی گذشته.آقای دهنمکی!کاش می‌فهمیدید که طرز فکر همه مثل شما نیست!