کوله پشتی من

صفحه خانگی پارسی یار درباره

دعای‏ابراهیم!

سلام!

دیشب قسمتمون این بود که توی خونه بشینیم و،برای خوب بودن تقدیرمون دعا کنیم! اما خوب تقدیری هم بود‌ها... .داشتم مثل همیشه این کانال،اون کانال می کردم که رسیدم به آقای قرائتی؛ داشتند درباره‌ی چه جوری دعا کردن صحبت می کردن.اصلاً‌ آدم همیشه وقتی حرفای آقای قرائتی رو می‌شنوه آروم می شه.دلیلش هم خیلی واضحه.چون سند همه‌ی حرفاشون؛خود قرآنه.همون اصل کاری.

 داشتند از این می گفتند که چه جوری باید دعا کنیم؟البته با یک فرق!اینکه: فقط ما نیستیم که بلد نیستیم دعا کنیم!حضرت ابراهیم هم دوبار اشتباه دعا کردند و خدا هم جوابشان را داد.

حالا بیاید جلو تا بگم

گزارش از مصلی!

سلام!    

(الان که می خوام این رو بفرستم،داره شرشر بارون میاد!چه بارون قشنگی.قربون این خدا که ما رو رو سفید کرد)

یه سلام قبل از شب قدر آخری!یه سلام پر از درد!پر از دوری!دوری از یه پدر مهربون که دیگه نیست!

امیدوارم که توی این دوتا شب نهایت استفاده رو کرده باشین!اما فکر کنم الان مهمترین مسئله، همین شبهای قدره!اینکه چه جوری بوده و چه جوری برگزار شده؟

نمی دونید چه خبر بود!!!

حسن‏منی‏وانا‏من‏حسن!

سلام!

[دیدی چه زود نصفش گذشت؟به همین راحتی بقیش هم می گذره و یه روز همین من و تو می شینیم پای کامپیوتر و می نویسیم:عید فطر مبارک!تو رو خدا توی این بقیه‌ی مهمونی من مسافر رو یادتون نره.]

 

یه سلام توی یه روز خیلی قشنگ!روز تولد....... .روز تولد دومین بهانه‌ی خلقت!(اون جای خالی الکی نیست‌ها...شاید بعداً‌پرش کردم)

نمی دونم چی بگم؟خود امام حسن (علیه‌السلام)که همین جوری مظلوم هست.با این حرفای ما هم که قرار نیست اتفاقی بیفته که... .فقط یه چیز!

این حدیث رو از پیامبر شنیده بودید که:حسین منی و انا من حسین.

عین همین حدیث رو پیامبر درباره‌ی امام حسن (علیه‌السلام)دارن.یعنی اینکه این جوری میشه:

حسن منی و انا من حسن.

حالا می دونستید یا نه؟ منم تازه همین امشب فهمیدم.کسی هم که بهم گفت از آقای قرائتی شنیده بود.(چی شد!؟!؟!!؟)

حالا اگر بخواید خودم می رم ته‌و توش رو براتون در میارم.فعلاً‌همین رو داشته باشید.

شبهای قدری من رو یادتون نره‌ها.نگی نگفتی‌ها...


زمان شما؟!؟!!؟

گذشت زمان...                           برای آنها که منتظر می مانند بسیار کند   

                                               برای آنها که می‌هراسند بسیار تند

                                               برای آنها که زانوی غم به بغل می گیرند بسیار طولانی

                                               برای آنها که به سر خوشی می گذرانند بسیار کوتاه

                                              و برای آنها که عشق می ورزند زمان را آغازوپایانی نیست!


نمایشگاه‏مثلاً‏قرآن!

                                        به نام خدایی که در این نزدیکی است...

سلام!سلام!وسلام.

این قدر توی این چند روز اتفاق افتادو نتونستم بگم که...تازه یه وقت پیدا کردم که همش(همه‌ی همش رو که نه!)ولی یه کمش رو بنویسم.

نمی‏خواید ببینید چه خبر بوده؟

یه‏درس‏شیرین.

سلام!

اول از همه؛همه‏چی رو بهتون تبریک می‌گم.هم ماه مبارک رمضان رو  ،هم هفته‌ی دفاع مقدس رو ،و هم آغاز سال تحصیلی  .امیدوارم همش براتون مبارک باشهو به خیر بگذره .ان‌شاءالله

این چند روز هم واقعاً‌سرم شلوغ بود  .خیلی.و از این به بعد هم همین خواهد بود.شما فقط دعا کنید که:طول وقت که هیچی،یه عرض وقت درست و حسابی پیدا کنم.

 

دیروز کلاس منطق داشتیم !واقعاً کلاس شیرینی بود.گرچه تا آخرش هم داشتیم گیج می‌زدیم؛ولی قشنگ بود .خلاصش این جوری میشه که:کل وجودیتمون رفت زیر سؤال!!!  واقعاً‌احساس کردم ...هیچی بابا!اگه بگم باید تا آخرش روبایدبرم.فعلاً بمونه.

فقط یه جمله ‌ی قشنگ از حضرت علی (علیه‌السلام)که خیلی آرومم کرد:

از سختی و گرفتاری غمگین نشو!طلا با آتش  ناب می‌شود.

دعا یادتون نره لطفاً


ورود ممنوع

سلاااااااااااااااااااااااااام!

من اومدم.نمی‏دونم چند وقت گذشته؟  ولی خب.صبر کنید دلیلش رو هم عرض می‏کنم!

من که اومدم اینجا دلیل داشت.حالا دلیلش رو نمی گم تا وقت خداحافظی!ولی این رو بدونید که دلم نمی‏خواست اصلاً‏وارد کلیشه بشم که...مجبورم!یعنی مجبور شدم!یعنی اگر اون جوری نباشم...

به هر حال...سلام کلیشه!

دیروز سوار اتوبوس بودم و رفته بودم بیرون.نزدیک میدون ولیعصر،درست توی خط ویژه ،یه ماشینه خاموش کرده بودو بیچاره چقدر هول کرده بود.اتوبوس هم مجبور شد از اون طرف بره!چون کل خط پر شده بود!

حالا این مثال ماست.یه جاهایی توی زندگیمون خط ویژه است.یعنی فقط یه سری از افراد که یک خصوصیت خاصی دارند می‏تونند از اونجا رد شن.والبته سرعتشون هم خیلی بیشتر از ماهاست!

اما گاهی اوقات ،ما بدون هیچ مدرک و اجازه ای سرمون رو می‏ندازیم پایینو می‏ریم تو خط.هی بوق هم می‏زنیم که همه بفهمند.درسته یه موقع‏هایی پلیس هست تا گوشمون رو بپیچونه.اما اگر نبود چی؟یعنی اگر یکی دیگه بود چی؟یعنی اگر عین ایم ماشینه یه دفعه خاموش کردیم و همون جا موندیم...می خوایم چی کار کنیم؟؟

یه سری از بحث‏ها ،توی دین ما عین خط ویژه است!حق ورود به اون رو نداری! مگر اینکه اجازه ی ورود داشته باشی.