برام هیچ حسی شبیه تو نیست...
جمعه،هجدهم اسفند، نزدیک نه صبح بود که توی حرم امام رضا، داشتیم با بچه هایمان دعای ندبه می خواندیم که زن عربی آمد و مهر کربلا گذاشت وسط دستهایمان...
جمعه هجدهم اسفند وقتی داشتم برای آخرین بار ضریح خالی آقا را می دیدم گفتم: من بیامااا..قبول نیست به این کمی!
جمعه، هجدهم اسفند واقعا باید خداحافظی می کردم با این مشهد به این قشنگی...با این همه روزی خوووب..
جمعه بیست و پنجم اسفند به یاری خدا، مشهدم..
سال تحویل نود و یک، تن ها، توی صحن جمهوری، سر پا وایساده بودم.
سال تحویل نود و دو، تن ها، توی صحن گوهر شاد ان شاء الله..
پ.ن یک: سال نوتون سرشار از رزق شیرین:)
پ.ن دو:اردک هایم هم رفتند:((