سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کوله پشتی من

صفحه خانگی پارسی یار درباره

برای تو که هنوز سنی نداری/2

    نظر

 

بی اغراق، هر وقت تصورت می کنم، بزرگی!

(البته توی پرانتز باید بگم که من هییچ بچه ای رو بچه حساب نمی کنم!

حتا وقتی ده روز پیش،کنارت بودم و نزدیک بیست بار پشت سر هم  و خیلی محکم، داشتی لگد میزدی؛ یک لحظه هم تصور نکردم که اتفاقی بوده..)

حالا یا چهار پنج ساله، درست زمانی که حرفهای مهمت شروع می شود...

یا دبستان، وقتی برای اولین بار تجربه حضور در اجتماع رو پیدا کردی!

یا دبیرستانی و کمی بدقلق و تو هم...وقتی که فقط با اشاره باهات حرف می زنم

 و وقتی که بزرگ شدی دیگر...خیلی بزرگ...

وقتی  که می شینیم و ساعات ها، جدی، با هم حرف می زنیم

وقتی که داری توی چشمام نگاه می کنی و با اشتیاق به حرفای من گوش می دی

وقتی که دارم تو چشمات نگاه می کنم و باورم نمی شه تو همون بچه ای هستی که وقتی سنی نداشتی، حست کردم...

باورم نمی شه که بزرگ شدی و داری تصمیم می گیری...

بدون، که لحظه شماری می کنم برای اون روزا

فقط همین!