سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کوله پشتی من

صفحه خانگی پارسی یار درباره

خوابم رو دید...

سلام!

دیگه دارم مطمئن میشم که هرچی حرف بیشتری دارم و بیشتر اتفاق میفته ، کمتر وبلاگ به روز می کنم!  

بگذریم!خلاصه اتفاقات را می گویم و میروم سر اصل مطلب.

*آقای نادران نماینده مجلس آمدند و برایمان از انتخابات گفتند.در حرفهایشان داشتم دنبال یک حرف کلیدی می گشتم که بهتون بگم.گفتند که:توی انتخابات شوراها تا آنجا که می توانید به یک لیست رای بدهید که وقتی می خواهند کار کنند دچار مشکل نشوند.

*خانم آلیا(نماینده مجلس) هم که امروز آمدند به همین نکته اشاره کردند.گفتند که ما دفعه پیش در شورا ها دو قسمت شدیم!(همان 8 و 7 تیها که حالا شدند اصول گرایان و رایحه خوش خدمت)پس بهتر است که به خاطر بقیه یکی د ونفر را هم قبول کنید تا هم لیستی که رای می آورد اعتماد به نفس داشته باشد و هم اینکه بتوانند با هم کار کنند.

اصل مطلب اینه

ماجراهای من و...

  سلام! 

  بالاخره خدا خواست و ما هم پنجشنبه رفتیم قم .جاتون خالی ... (این هم جای خالی تون!)خیلی خوش گذشت،ولی اگر یکی از این دوستان وبلاگ نویس رو می دیدم بیشتر.

حالا القصه...

  قرار گذاشته بودیم که اگر من رفتم قم ، خبر بدم که بریم همدیگه رو ببینیم . پنجشنبه شد و زنگ زدم  به نورا که

گزارش از مصلی!

سلام!    

(الان که می خوام این رو بفرستم،داره شرشر بارون میاد!چه بارون قشنگی.قربون این خدا که ما رو رو سفید کرد)

یه سلام قبل از شب قدر آخری!یه سلام پر از درد!پر از دوری!دوری از یه پدر مهربون که دیگه نیست!

امیدوارم که توی این دوتا شب نهایت استفاده رو کرده باشین!اما فکر کنم الان مهمترین مسئله، همین شبهای قدره!اینکه چه جوری بوده و چه جوری برگزار شده؟

نمی دونید چه خبر بود!!!

زمان شما؟!؟!!؟

گذشت زمان...                           برای آنها که منتظر می مانند بسیار کند   

                                               برای آنها که می‌هراسند بسیار تند

                                               برای آنها که زانوی غم به بغل می گیرند بسیار طولانی

                                               برای آنها که به سر خوشی می گذرانند بسیار کوتاه

                                              و برای آنها که عشق می ورزند زمان را آغازوپایانی نیست!


ورود ممنوع

سلاااااااااااااااااااااااااام!

من اومدم.نمی‏دونم چند وقت گذشته؟  ولی خب.صبر کنید دلیلش رو هم عرض می‏کنم!

من که اومدم اینجا دلیل داشت.حالا دلیلش رو نمی گم تا وقت خداحافظی!ولی این رو بدونید که دلم نمی‏خواست اصلاً‏وارد کلیشه بشم که...مجبورم!یعنی مجبور شدم!یعنی اگر اون جوری نباشم...

به هر حال...سلام کلیشه!

دیروز سوار اتوبوس بودم و رفته بودم بیرون.نزدیک میدون ولیعصر،درست توی خط ویژه ،یه ماشینه خاموش کرده بودو بیچاره چقدر هول کرده بود.اتوبوس هم مجبور شد از اون طرف بره!چون کل خط پر شده بود!

حالا این مثال ماست.یه جاهایی توی زندگیمون خط ویژه است.یعنی فقط یه سری از افراد که یک خصوصیت خاصی دارند می‏تونند از اونجا رد شن.والبته سرعتشون هم خیلی بیشتر از ماهاست!

اما گاهی اوقات ،ما بدون هیچ مدرک و اجازه ای سرمون رو می‏ندازیم پایینو می‏ریم تو خط.هی بوق هم می‏زنیم که همه بفهمند.درسته یه موقع‏هایی پلیس هست تا گوشمون رو بپیچونه.اما اگر نبود چی؟یعنی اگر یکی دیگه بود چی؟یعنی اگر عین ایم ماشینه یه دفعه خاموش کردیم و همون جا موندیم...می خوایم چی کار کنیم؟؟

یه سری از بحث‏ها ،توی دین ما عین خط ویژه است!حق ورود به اون رو نداری! مگر اینکه اجازه ی ورود داشته باشی.