ارباب...
داریم با حسسسسسین، حسسسسسین پیر می شویم
خـوشـــحـال ازیـــــن جـــــوانی از دســـت رفــــــتـه ایـم ...
داریم با حسسسسسین، حسسسسسین پیر می شویم
خـوشـــحـال ازیـــــن جـــــوانی از دســـت رفــــــتـه ایـم ...
چقققققققققققققدر زیبا شدی...
و چقققققققققققققققققققققققققققدر تر! جای من خالی است...
پ.ن1: دوست داشتم پیشت بودم..اما...تا امروز که دعوت نامه ای بهم نرسید...
پ.ن2:
حتما قرار شاه و گدا هست یادتان؟
مشهد، حرم، ورودی باب الجوادتان...
دیشب، برای اولین بار، در دوران جوانی، آژانس شیشه ای را دیدم.
و عمیقا حس کردم خیلی هم فیلم بدی نیست...
خودم را سپردم بهش، به حاتمی کیای دهه 70
و دیدم انگار می شود لذت برد...
اما خب
وقتی آقا گله می کنند
یعنی بعضی حرفها، شوخیش هم زشت است!
یعنی یک فیلم اگرچه غیر واقعی هم باشد و تو در اولش، تاکید هم بکنی
اما
باز هم داری در جمهوری اسلامی ایران پخش میکنی
و این کشور شکر خدا ولی فقیه بالای سرش است...
پ.ن: اشاره به گله حضرت آقا از فیلم آژانس شیشه ای که به حاتمی کیا گفته بودند من در فیلم شما کجا هستم؟
هیچ کس هم نباشد و حرفتان را گوش نکند، من که هستم...چرا به من نگفتید؟...
همین چیزهاست که باعث می شود فیلم به آدم نچسبد...
When you feel you are lost it all
When you don’t know who’s your friend or foe
You wonder why you are so alone
Worry ends when faith begins
Don’t be sad by what you see
Its true life has its miseries
But one thing’s always worked for me
Worry ends when faith begins
miseries:سختی
faith: ایمان
پ.ن: قطعه ای از شعر Worry Ends سامی یوسف
و خود را تنها مپندارید
که هم خداوند ان شا الله با شماست
و هم همان، قلیل اهل صفا...
اهل
صفا...
پ.ن1: وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَ إِنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِه
... و اگر اراده خیرى براى تو کند، هیچ کس مانع فضل او نخواهد شد! هیچ کس...
سوره مبارکه یونس/آیه 10
پ.ن2: مهمانی هم تمام شد...فردا یحتمل صاحب خانه سفره را جمع می کند و ما را بیرون...
و من به شیطان فکر می کنم که می افتد به جانمان و روحمان..
راستی،عید مبارک!
پ.ن3: این روزها، دلم لک زده برای هوای بچگیم...که همه خوب بودند و همه چیز خوب!
اگر هم تلخی بود، فقط لبخندش نصیبمان میشد...
فقط لبخند...
عکس، صرفا جهت ادخال سرور است! (نمایی از فیلم وال ئی)
عید مبعث..
شبهای قدر...
دوبار است که قرار میگذاریم بیائیم پیشت!
و بعد یک جور عجیبی حواله مان می کنی به خواهر...
به کریمه اهل بیت
حکماً حکمتی پشتش خوابیده
اما...
کاش بار سوم
بیائیم پیش خودت
خود خودت!
پ.ن:شب قدر پیش بانو معصومه هم می چسبد.جای همه خالی...نبود!چون خیلی شلوغ بود.
پ.ن2: سفره خدا هم کم کم دارد جمع می شود.همدیگر را دعا کنیم...
پ.ن3: مجددا با تشکر از گیرنده عکس!
عزتـــــتان مستدام...
و حــال ما جــــاری...
ان شاءالله