کوله پشتی من

صفحه خانگی پارسی یار درباره

برای تو که هنوز سنی نداری!

    نظر

 

خانواده آدم ها دو جور بزرگ می شود.

یا از زمین یا آسمان...

اواخر سال 86 بود که یک نفر از زمین به خانواده مان اضافه شد!

و حالا یک نفر از آسمان...

دارد می آید

که  بشود هفتمین عضو خانواده ی کوچک ما!:)

پ.ن: ندارد!

 


...

    نظر

 

*با اینکه خیلی از رتبه ام راضی نیستم

ولی پیش خودم خوشحالم که من،با شرایطی که داشتم،تا اونجایی که نفس داشتم دوئیدم...

دیگه بقیه اش با خداست..

*می دونم خیلی براتون ملموس نیست این حسم!‌ولی باید بگم که جای اردکام، این روزا واققققعا خالیه...

برای اینکه کمی یادتون بیاد حس و حالم رو..:+ ،+ ،+

*رجب، بدون هیچ اطلاع قبلی! افتاد توی بغلم...و من نمی دونم قراره چه جوری ازش پذیرایی کنم؟یا حتی برعکس!

فقط دعا کنید مثل سالهای قبل نباشه

خدا دست هیییچ کس رو خالی نگه نداره به حق این شبا...

پ.ن: قبول!‌اعتراف می کنم که همیییشه دوست داشتم سناریوی تو را بازی کنم.الان هم دققیقا داره همین اتفاق میفته.

دارم بازی می کنم چیزهایی را که تو برایم چیده ای!

فقط لطف کن و بحق پیامبر عزیزت، بگو چرا ازم می خوای همه اینا رو با هم!


برای تو.. که خالق منی

    نظر

 

یا روزهایم بیشتر از 24 ساعت شده اند، یا اتفاقات خیلی هولند که پشت هم بیفتند!

خدایا

فرصت "ن ف س" کشیدن بده..

حتما تو بهتر از بقیه می دانی که جلوی راه تنفس آدمیزاد را که بگیرند، می میرد!

 


یک سوال نیمه فلسفی_حدیثی!

 

 

تا حالا نقل قولی رو به یاد میارید که از کسی با یک واسطه شنیده باشید

و بعد یه مدتی وقتی

"شما" با اون "راوی اول" و "واسطه" با هم روبه رو بشید

ببینید هر سه نفر تون دقیقا اون مطلب رو با جزئیاتی شنیدید و نقل کردید که راوی اول گفته.

شده واقعا؟؟

نشده!

واقعا من تا به حال نه دیدم  و نه شنیدم!

و اینجور موقع ها درود می فرستم به روح راویان ثقه ای که تو حدیث شیعه بودن و توی تعداد و زمان و این چیزا اصصصلا اشتباه نمی کردن.

 

پ.ن:تا به حال به این فکر کردید که اگر شما زمان رسول خدا و اهل بیت بودید، جزو کدوم دسته روات بودید؟

آیا جزو کسانی بودید که حافظه خوبی داشتن، دقیق بیان می کردن، عادل و با ایمان بودن،شیعه و ...

یا جزو کسانی که از در بیان حدیث غلو می کردن، صرفا ادم خوبی بودن ولی به نقلشون خیلی نمی شد اعتماد کرد،واقفیه بودن و ...

 


افتتاحیه ای معمولی!

    نظر

 

*یک ماهی می شود که ندیدمشان.و جایشان واقعا خالیست! نگاه "یک خطی" هنوز جلوی چشمم است.حتا توی همین عکس!

دل م به این خوشه فقط که جاشون خیلی خوبه.

اردکهایم...

 

*قالب وبلاگ را که عوض کردم یهو دوتاچیز در وبلاگم بطور خودکار عمل کردند! یکی موسیقی وبلاگ

و یکی حدیث روز.یاد عدم استجابت دعاهایم افتادم...مشکل زیر بنایی، باید زیر بنایی حل بشود!

 

*موسیقی وبلاگم مرا یاد آرزوی قدیمی ام انداخت...یک شب بروم کویر و بخوابم زیر یک آسمان پرررر ستاره که مال من است آن شب ستاره هایش! فقط من...

 

*کتاب نخوانده و کار نکرده و قرار انجام نشده و ..خلاصه همه چیز را یک جورهایی می شود جبران کرد

اما.."زندگی نکرده را"...

 

 

 


برشی از یک مشهد

    نظر

 

روز اول.وقتی خودم را رساندم به روضه منوره و دستم رسید به ضریحتان.

صبح روز دوم.وقتی کنار کفشداریتان، نشسته بودم و خادمتان آمد و " نباتی " انداخت توی بغلم و رفت.

روز ششم.وقتی قبل سال تحویل "نمکتان" را دادند بهمان.

 و وقتی تسبیح سفیدم جا ماند در صحن انقلاب.

ظهر روز آخر.وقتی غذایتان را خوردیم! یک قورمه سبزی خوشمزه.

مغرب آخر.وقتی که می خواستم بشینم تا آن آقا سید، روضه "جوادتان" را بخواند

و جا نبود و خادمتان گفت:برو! اینجا واینسا!

ورفتم و نشستم پایین کفشداری و  بدون شنیدن روضه پسرتان،مثل بی چاره ها، زدم زیر گریه...

 

می خواهم بگویم هییچ کدام این ها را نفهمیدم امام رئوف من...

ریپیت لطفا!